خواجوی کرمانی (غزلیات)/چو در گره فکنی آن کمند پر چین را
نسخهٔ تاریخ ۳ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۸:۴۹ توسط Rostamfarokhzad (گفتگو | مشارکتها)
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (چو در گره فکنی آن کمند پر چین را) از خواجوی کرمانی |
' |
چو در گره فکنی آن کمند پر چین را | چوتاب طره به هم بر زنی همه چین را | |
بانتظار خیال تو هر شبی تا روز | گشودهام در مقصورهی جهانبین را | |
کجا تو صید من خسته دل شوی هیهات | مگس چگونه تواند گرفت شاهین را | |
چو روی دوست بود گو بهار و لاله مروی | چه حاجتست به گل بزم ویس و رامین را | |
غنیمتی شمرید ای برادران عزیز | ببوی یوسف گمگشته ابن یامین را | |
به شعلهئی دم آتشفشان بر افروزم | چراغ مجلس ناهید و شمع پروین را | |
اگر ز غصه بمیرند بلبلان چمن | چه غم شقایق سیراب و برگ نسرین را | |
بحال زار جگر خستگان بازاری | چه التفات بود حضرت سلاطین را | |
روا مدار که سلطان ندیده هیچ گناه | ز خیل خانه براند گدای مسکین را | |
مرا بتیغ چه حاجت که جان برافشانم | گهی که بنگرم آن ساعد نگارین را | |
چرا ملامت خواجو کنی که چون فرهاد | بپای دوست در افکند جان شیرین را |