خواجوی کرمانی (غزلیات)/گر راه بود بر سر کوی تو صبا را
نسخهٔ تاریخ ۳ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۸:۴۳ توسط Rostamfarokhzad (گفتگو | مشارکتها)
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (گر راه بود بر سر کوی تو صبا را) از خواجوی کرمانی |
' |
گر راه بود بر سر کوی تو صبا را | در بندگیت عرضه کند قصه ما را | |
ما را به سرا پردهی قربت که دهد راه | برصدر سلاطین نتوان یافت گدا را | |
چون لاله عذاران چمن جلوه نمایند | سر کوفته باید که بدارند گیا را | |
گر ره بدواخانهی مقصود نیابیم | در رنج بمیریم و نخواهیم دوا را | |
مرهم ز چه سازیم که این درد که ما راست | دانیم که از درد توان جست دوا را | |
فریاد که دستم نگرفتند و به یکبار | از پای فکندند من بی سر و پا را | |
از تیغ بلا هر که بود روی بتابد | جز من که به جان میطلبم تیغ بلا را | |
هنگام صبوحی نکشد بی گل و بلبل | خاطر بگلستان من بی برگ و نوا را | |
روی از تو نپیچم وگر از شست تو آید | همچون مژه در دیده کشم تیغ بلا را | |
بیرون نرود یک سر مو از دل خواجو | نقش خط و رخسار تو لیلا و نهارا |