دیوان شمس/کی بپرسد جز تو خسته و رنجور تو را
نسخهٔ تاریخ ۲ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۳:۵۴ توسط Rostamfarokhzad (گفتگو | مشارکتها)
' | دیوان شمس (غزلیات) (کی بپرسد جز تو خسته و رنجور تو را) از مولوی |
' |
کی بپرسد جز تو خسته و رنجور تو را | ای مسیح از پی پرسیدن رنجور بیا | |
دست خود بر سر رنجور بنه که چونی | از گناهش بمیندیش و به کین دست مخا | |
آنک خورشید بلا بر سر او تیغ زدست | گستران بر سر او سایه احسان و رضا | |
این مقصر به دو صد رنج سزاوار شدست | لیک زان لطف بجز عفو و کرم نیست سزا | |
آن دلی را که به صد شیر و شکر پروردی | مچشانش پس از آن هر نفسی زهر جفا | |
تا تو برداشتهای دل ز من و مسکن من | بند بشکست و درآمد سوی من سیل بلا | |
تو شفایی چو بیایی خوش و رو بنمایی | سپه رنج گریزند و نمایند قفا | |
به طبیبش چه حواله کنی ای آب حیات | از همان جا که رسد درد همان جاست دوا | |
همه عالم چو تنند و تو سر و جان همه | کی شود زنده تنی که سر او گشت جدا | |
ای تو سرچشمه حیوان و حیات همگان | جوی ما خشک شدهست آب از این سو بگشا | |
جز از این چند سخن در دل رنجور بماند | تا نبیند رخ خوب تو نگوید به خدا |