رده:قصیدههای خاقانی
نسخهٔ تاریخ ۱۸ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۰:۳۰ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها)
صفحهها در ردهٔ «قصیدههای خاقانی»
۲۸ صفحۀ زیر در این رده هستند؛ این رده در کل ۲۲۸ صفحه دارد.
(صفحهٔ قبلی) (صفحهٔ بعدی)خ
- خاقانی (قصاید)/نوروز برقع از رخ زیبا برافکند
- خاقانی (قصاید)/نکهت حور است یا هوای صفاهان
- خاقانی (قصاید)/نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشا
- خاقانی (قصاید)/هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
- خاقانی (قصاید)/هر زمان زین سبز گلشن رخت بیرون میبرم
- خاقانی (قصاید)/هر صبح سر ز گلشن سودا برآورم
- خاقانی (قصاید)/هر صبح پای صبر به دامن درآورم
- خاقانی (قصاید)/هر صبح که نو جهان ببینم
- خاقانی (قصاید)/هرگز به باغ دهر گیائی وفا نکرد
- خاقانی (قصاید)/هین کز جهان علامت انصاف شد نهان
- خاقانی (قصاید)/هین که به میدان حسن رخش درافکند یار
- خاقانی (قصاید)/پیش که صبح بر درد شقهی چتر عنبری
- خاقانی (قصاید)/چشم بر پردهی امل منهید
- خاقانی (قصاید)/چه سبب سوی خراسان شدنم نگذارند
- خاقانی (قصاید)/چو گل بیش ندهم سران را صداعی
- خاقانی (قصاید)/چون آه عاشقان شد صبح آتش معنبر
- خاقانی (قصاید)/چون صبحدم عید کند نافه گشائی
- خاقانی (قصاید)/کار من بالا نمیگیرد در این شیب بلا
- خاقانی (قصاید)/کرد خزان تاختن بر صف خیل بهار
- خاقانی (قصاید)/کو دلی کانده کسارم بود و بس
- خاقانی (قصاید)/کوی عشق آمد شد ما برنتابد بیش از این
- خاقانی (قصاید)/کژ خاطران که عین خطا شد صوابشان
- خاقانی (قصاید)/گر به قدر سوزش دل چشم من بگریستی
- خاقانی (قصاید)/گردون نقاب صبح به عمدا برافکند
- خاقانی (قصاید)/گرنه شب از عین عید ساخت طلسمی بخم
- خاقانی (قصاید)/گرچه کان خرد مرا دانی
- خاقانی (قصاید)/گوئیی کز عشق او یک شهر جان افشاندهاند
- خاقانی (قصاید)/یعقوب دلم، ندیم احزان