دیوان شمس/چشم‌ها وا نمی‌شود از خواب

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۰۷:۱۰ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (چشم‌ها وا نمی‌شود از خواب)
از مولوی
'


چشم‌ها وا نمی‌شود از خواب چشم بگشا و جمع را دریاب بنگر آخر که بی‌قرار شدست چشم در چشم خانه چون سیماب گشت شب دیر و خلق افتادند چون ستاره میانه مهتاب هم سیاهی و هم سپیدی چشم از می خواب هر دو گشت خراب جمله اندیشه‌ها چو برگ بریخت گرد بنشست بر همه اسباب عقل شد گوشه‌ای و می‌گوید عقل اگر آن تست هین دریاب بنگی شب نگر که چون دادست جمله خلق را از این بنگاب چشم در عین و غین افتادست کار بگذشت از سال و جواب آن سواران تیزاندیشه همه ماندند چون خران به خلاب