انوری (مقطعات)/ای صاحبی که صدر وزارت ز جاه تو
' | انوری (مقطعات) (ای صاحبی که صدر وزارت ز جاه تو) از انوری |
' |
ای صاحبی که صدر وزارت ز جاه تو با اوج آفتاب زند لاف برتری فرمان تو که زیر رکابش رود جهان با روزگار سوده عنان در برابری بر هر که ابر عاطفتت سایه افکند تا حشر باقیست چو دریا توانگری دست تو رازقست و ضمیر تو غیبدان بیدعوی خدایی و لاف پیمبری احوال مبرمی و گدایی شاعران دانند همگان که مه شعر و مه شاعری شد مدتی که عزم زمینبوس تازه کرد در خدمت مبارک میمونت انوری واکنون بر آستانهی عالیت روز و شب کش آسمانه باد پر از ماه و مشتری از لطف شامل تو طمع دارد این قدر کاخر چه میکنی و کجایی چه میخوری