انوری (مقطعات)/آن شد که جهان لاف همی زد که من آنم
' | انوری (مقطعات) (آن شد که جهان لاف همی زد که من آنم) از انوری |
' |
آن شد که جهان لاف همی زد که من آنم کز بوالحسنم راتبه هر روز سه مردست زان روز که قصد فلک از غصهی رتبت در گوشهی حبسش گرو حادثه کردست بالله به نان و نمک او که جهان نیز جز خون جگر یک شکم سیر نخوردست