سعدی (غزلیات 1)/ره به خرابات برد، عابد پرهیزگار
' | سعدی (غزلیات 1) (ره به خرابات برد، عابد پرهیزگار) از سعدی |
' |
ره به خرابات برد، عابد پرهیزگار سفرهی یکروزه کرد، نقد همه روزگار ترسمت ای نیکنام، پای برآید به سنگ شیشهی پنهان بیار، تا بخوریم آشکار گر به قیامت رویم، بی خر و بار عمل به که خجالت بریم، چون بگشایند بار کان همه ناموس و بانگ، چون درم ناسره روی طلی کرده داشت، هیچ نبودش عیار روز قیامت که خلق، طاعت و خیر آورند ما چه بضاعت بریم، پیش کریم؟ افتقار کار به تدبیر نیست، بخت به زور آوری دولت و جاه آن سریست، تا که کند اختیار بس که خرابات شد، صومعهی صوف پوش بس که کتبخانه گشت، مصطبهی دردخوار مدعی از گفت و گوی، دولت معنی نیافت راه نبرد از ظلام، ماه ندید از غبار مطرب یاران بگوی، این غزل دلپذیر ساقی مجلس بیار، آن قدح غمگسار گر همه عالم به عیب، در پی ما اوفتد هر که دلش با یکیست، غم نخورد از هزار سعدی اگر فعل نیک از تو نیاید همی بد نبود نام نیک، از عقبت یادگار