سعدی (ملحقات و مفردات)/بیا بیا که ز عشقت چنان پریشانم

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۳ ژوئیهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۵۶ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' سعدی (ملحقات و مفردات) (بیا بیا که ز عشقت چنان پریشانم)
از سعدی
'


بیا بیا که ز عشقت چنان پریشانم که می‌رود ز غمت بر زبان پریشانم تو فارغ از من و من در غم تو بیا ببین که ز غم بر چه سان پریشانم نه روی با تو نشستن نه رای ( ... ) من شکسته دل اندر میان پریشانم نمی‌توان که به دست آورم کلاله تو چو سنبل تو شب و روز از آن پریشانم نمی‌توان که به دست و دیده‌ام ز ( ... ) ازان همیشه من از دستشان پریشانم ز دست دیده ودل هیچ کس پریش نگشت ازین بتر که من اندر جهان پریشانم چگونه جمع شود خاطرم که ( ... ) ز دست جور تو نامهربان پریشانم ز عطر مجمر وصفت نیافتم بویی ازان ز آتش دل چون دخان پریشانم دلم به وعده‌ی وصل ار چه خوش کند سعدی چو در فراق بوم همچنان پریشانم