عبید زاکانی (غزلیات)/بی‌یار دل شکسته و دور از دیار خویش

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲ ژوئیهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۰۸ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' عبید زاکانی (غزلیات) (بی‌یار دل شکسته و دور از دیار خویش)
از عبید زاکانی
'


بی‌یار دل شکسته و دور از دیار خویش درمانده‌ایم عاجز و حیران به کار خویش از روزگار هیچ مرادی نیافتیم آزرده‌ایم لاجرم از روزگار خویش نه کار دل به کام و نه دلدار سازگار خونین دلم ز طالع ناسازگار خویش یکدم قرار نیست دلم را ز تاب عشق در آتشم ز دست دل بی‌قرار خویش از بهر آنکه میزند آبی بر آتشم منت پذیرم از مژه‌ی سیل‌بار خویش دیوانه دل به عشق سپارد عبیدوار عاقل به دست دل ندهد اختیار خویش