عبید زاکانی (غزلیات)/مرا ز وصل تو حاصل بجز تمنا نیست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عبید زاکانی (غزلیات) (مرا ز وصل تو حاصل بجز تمنا نیست) از عبید زاکانی |
' |
مرا ز وصل تو حاصل بجز تمنا نیست خیال زلف تو بستن خلاف سودا نیست وفا ز عهد تو میجست دوش خاطر من جواب داد که خود این متاع با ما نیست بسی بگفتمت ایدوست هست رای منت دهان ز شرم فرو بستهای همانا نیست هزار بوسه ز لب وعده کردهای و یکی نمیدهی و مرا زهرهی تقاضا نیست چو دور دور رخ تست خاطری دریاب که کار بوالعجبیهای چرخ پیدا نیست ز میهمان خیالت چو شرمسارم از آنک جز آب چشم و کباب جگر مهیا نیست به طعنه گفتی کز ما دریغ داری جان مگر مگوی خدا را عبید از آنها نیست