عبید زاکانی (غزلیات)/رمید صبر و دل از من چو دلنواز برفت

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲ ژوئیهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۵۹ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' عبید زاکانی (غزلیات) (رمید صبر و دل از من چو دلنواز برفت)
از عبید زاکانی
'


رمید صبر و دل از من چو دلنواز برفت چه چاره سازم از این پس چو چاره‌ساز برفت سوار گشته و عمدا گرفته باز به دست نموده روی به بیچارگان و باز برفت به گریه چشمه‌ی چشم بریخت چندان خون که کهنه خرقه‌ی سالوسم از نماز برفت جز از خیال قد و زلف یار و غصه‌ی شوق دگر ز خاطرم اندیشه‌ی دراز برفت ز منع خلق از این بیش محترز بودم کنون حدیث من از حد احتراز برفت دریغ و درد که در هجر یار و غصه‌ی دهر برفت عمر و حقیقت که بر مجاز برفت عبید چون جرست ناله سود می‌نکند چو کاروان جرس جمله بیجواز برفت