عبید زاکانی (غزلیات)/ما را ز شوق یار بغیر التفات نیست

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲ ژوئیهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۵۹ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' عبید زاکانی (غزلیات) (ما را ز شوق یار بغیر التفات نیست)
از عبید زاکانی
'


ما را ز شوق یار بغیر التفات نیست پروای جان خویش و سر کاینات نیست از پیش یار اگر نفسی دور می‌شوم هر دم که میزنم ز حساب حیات نیست در عاشقی خموشی و در هجر صابری این خود حکایتیست که در ممکنات نیست رندی گزین که شیوه‌ی ناموس و رنگ و بو غیر از خیال باطل و جز ترهات نیست بگذار هرچه داری و بگذر که مرد را جز ترک توشه توشه‌ی راه نجات نیست از خود طلب که هرچه طلب میکنی زیار در تنگنای کعبه و در سومنات نیست در یوزه کردم از لب دلدار بوسه‌ای گفتا برو عبید که وقت زکوة نیست