عبید زاکانی (غزلیات)/کرد فارغ گل رویت ز گلستان ما را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عبید زاکانی (غزلیات) (کرد فارغ گل رویت ز گلستان ما را) از عبید زاکانی |
' |
کرد فارغ گل رویت ز گلستان ما را کفر زلف تو برآورد ز ایمان ما را تا خیال قد و بالای تو در دل بگذشت خاطر آزاد شد از سرو خرامان ما را ما که در عشق تو آشفته و شوریده شدیم میکند حلقهی زلف تو پریشان ما را تا به دامان وصالت نرسد دست امید دست کوته نکند اشگ ز دامان ما را در ره کعبهی وصل تو ز پا ننشینیم گرچه در پا شکند خار مغیلان ما را ای عبید از پی دل چند توان رفت آخر کرد سودای تو بس بی سر و سامان ما را