خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای رفته پیش چشمهی نوش تو آب می
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ای رفته پیش چشمهی نوش تو آب می) از خواجوی کرمانی |
' |
ای رفته پیش چشمهی نوش تو آب می چشم تو مست خواب و تو مست و خراب می فرخنده روز آنکه بروی تو هر دمش طالع شود ز مطلع جام آفتاب می اکنون که باد صبح گشاید نقاب گل آب فسرده را ز چه سازی نقاب می تا کی کنم ز دیدهی می لعل در قدح از گوهر قدح بنما لعل ناب می حاجت بشمع نیست که بزم معاشران روشن بود بتیره شب از ماهتاب می هر چند گفتهاند حکیمان که نافعست محروریان آتش غم را لعاب می ساقی ز دور ما قدحی چند در گذار کز بسکه آتشست نداریم تاب می چشمم نگر ز شوق تو قائم مقام جام اشکم ببین ز لعل تو نایب مناب می خواجو که هست بر در میخانه خاک راه با او مگوی هیچ سخن جز زباب می