خواجوی کرمانی (غزلیات)/زهی گرفته خور از طلعت تو فال جمال
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (زهی گرفته خور از طلعت تو فال جمال) از خواجوی کرمانی |
' |
زهی گرفته خور از طلعت تو فال جمال نشانده قد تو در باغ جان نهال جمال نوشته منشی دیوان صنع لم یزلی به مشک بر ورق لالهات مثال جمال خیال روی تو تا دیدهام نمیرودم ز دل جمال خیال و ز سرخیال جمال چو روشنست که هر روز را زوالی هست مباد روی چو روز ترا زوال جمال کسی که نیست چو من تشنهی جمال حرم حرام باد برو شربت زلال جمال هوای یار همایی بلند پروازست که در دلم طیران میکند ببال جمال خرد چو دید که خواجو فدای او شد گفت زهی کمال کمال و زهی جمال جمال