خواجوی کرمانی (غزلیات)/حبذا پای گل و صبحدم و فصل بهار

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۱۱ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۶:۳۵ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' خواجوی کرمانی (غزلیات) (حبذا پای گل و صبحدم و فصل بهار)
از خواجوی کرمانی
'


حبذا پای گل و صبحدم و فصل بهار باده در دست و هوا در سر و لب بر لب یار بی رخ یار هوای گل و گلزارم نیست زانکه با دست نسیم چمن و بوی بهار همه بتخانه‌ی چین نقش و نگارست ولیک اهل معنی نپرستند مگر نقش نگار در دل تنگ من آمد غم و جز یار نیافت اوست کاندر حرم عشق تو می‌یابد بار سکه روی مرا نقش نبینی زانروی که درستست که چشمت نبود بر دینار خرم آنروز که من بوسه شمارم ز لبت گر چه بیرون ز قیامت نبود روز شمار گفتی از لعل لبت کام بر آرم روزی چون مراد من دلسوخته اینست برآر از میانت چو کمر میل کنارست مرا گر چه بی زر ز میانت نتوان جست کنار گر بتیغش بزنی روی نپیچد خواجو که دلش را سر یارست و تنش را سر دار