خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای ز چشمت رفته خواب از چشم خواب
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ای ز چشمت رفته خواب از چشم خواب) از خواجوی کرمانی |
' |
ای ز چشمت رفته خواب از چشم خواب وآب رویت برده آب از روی آب از شکنج زلف و مهر طلعتت تاب بر خورشید و در خورشید تاب بینی ار بینی در آب و آینه آفتاب روی و روی آفتاب بر نیندازی بنای عقل و دین تا ز عارض برنیندازی نقاب تشنگان وادی عشقت ز چشم بر سر آبند و از دل بر سراب پیکرم در مهر ماه روی تو گشته چون تار قصب بر ماهتاب زلف و رخسارت شبستانست و شمع شکر و بادام تو نقل و شراب خواب را در دور چشم مست تو ای دریغ ار دیدمی یک شب بخواب بسکه خواجو سیل میبارد ز چشم خانه صبرش شد از باران خراب