عطار (غزلیات)/چو پیشهی تو شیوه و ناز است چه تدبیر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (چو پیشهی تو شیوه و ناز است چه تدبیر) از عطار |
' |
چو پیشهی تو شیوه و ناز است چه تدبیر چون مایهی من درد و نیاز است چه تدبیر آن در که به روی همه باز است نگارا چون بر من بیچار فراز است چه تدبیر گفتی که اگر راست روی راه بدانی این راه چو پر شیب و فراز است چه تدبیر گفتی که اگر صبر کنی کام بیابی لعاب فلک شعبدهباز است چه تدبیر گویی نه درست است نماز از سر غفلت چون عشق توام پیشنماز است چه تدبیر گفتم که کنم قصهی سودای تو کوتاه چون قصهی عشق تو دراز است چه تدبیر گفتم که کنم توبه ز عشق تو ولیکن عشق تو حقیقت نه مجاز است چه تدبیر گفتم ندهم دل به تو چون روی تو بینم چون غمزهی تو عربدهساز است چه تدبیر بیچار دلم صعوهی خرد است چه چاره در صید دلم عشق تو باز است چه تدبیر بر مجمر سودای تو همچون شکر و عود عطار چو در سوز و گذار است چه تدبیر