فروغی بسطامی (غزلیات)/این سر که به تن دارم مست می ناب اولی
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (این سر که به تن دارم مست می ناب اولی) از فروغی بسطامی |
' |
این سر که به تن دارم مست می ناب اولی این کاسه که من دارم سرشار شراب اولی این است اگر ساقی، می خور ز حساب افزون زیرا که چنین مستی تا روز حساب اولی هر جا بت سر مستی با جام شراب آید مرغ دل هشیاران البته کباب اولی آن خواجه که میدانم جرم همه میبخشد پیش کرمش رفتن ناکرده ثواب اولی دوشینه سیه چشمی در خواب خوشم گفتا کز نشهی بیداری کیفیت خواب اولی گفتم ز لب نوشت صد بوسه طمع دارم گفتا که سالت را ناگفته جواب اولی از چشم بد مردم ایمن نتوان بودن رخسار نکوی او در زیر نقاب اولی ابروی کمان دارش پیوسته به چین خوش تر گیسوی گره گیرش همواره به تاب اولی این پسته که او دارد خندان ز قدح خوش تر این چهره که او دارد گلگون ز شراب اولی گنجینهی مهر او در سینه نمیگنجد کاشانه بدین تنگی یک باره خراب اولی تخمی که به دل کشتم آب از مژه میخواهد چشمی که به سر دارم سرچشمهی آب اولی اشعار فروغی را با نافه رقم باید آن شعر مسلسل را شستن به گلاب اولی