مثنوی معنوی/باز شرح کردن حکایت آن طالب روزی حلال بی کسب و رنج در عهد داود علیه السلام و مستجاب شدن دعای او

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۰۰ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دفتر سوم مثنوی (باز شرح کردن حکایت آن طالب روزی حلال بی کسب و رنج در عهد داود علیه السلام و مستجاب شدن دعای او)
از مولوی
'


یادم آمد آن حکایت کان فقیر روز و شب می‌کرد افغان و نفیر وز خدا می‌خواست روزی حلال بی شکار و رنج و کسب و انتقال پیش ازین گفتیم بعضی حال او لیک تعویق آمد و شد پنج‌تو هم بگوییمش کجا خواهد گریخت چون ز ابر فضل حق حکمت بریخت صاحب گاوش بدید و گفت هین ای بظلمت گاو من گشته رهین هین چراکشتی بگو گاو مرا ابله طرار انصاف اندر آ گفت من روزی ز حق می‌خواستم قبله را از لابه می‌آراستم آن دعای کهنه‌ام شد مستجاب روزی من بود کشتم نک جواب او ز خشم آمد گریبانش گرفت چند مشتی زد به رویش ناشکفت