فروغی بسطامی (غزلیات)/ای ز رخت صبح و شام کاسته شمس و قمر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (ای ز رخت صبح و شام کاسته شمس و قمر) از فروغی بسطامی |
' |
ای ز رخت صبح و شام کاسته شمس و قمر شاهد شیرین کلام، خسرو فرخ سیر ای لب عشاق تو، بوسهزن ساق تو سینهی مشتاق تو، تیر بلا را سپر کوی تو ای دلبرا، کعبهی اهل صفا روی تو ای خوش لقا، قبلهی اهل نظر سنبلت ای گل عذار، بر سر نسرین گذار هم طبق گل بیار، هم رمق دل ببر زلف زرهپوش تو، درع برو دوش تو کوته از آغوش تو دست قضا و قدر چاک گریبان تو، صحن گلستان تو سنبل پیچان تو، چنبر باد سحر ذکر تو کام زبان، فکر تو روح و روان داغ تو بهتر ز جان، داد تو خوشتر ز سر مشکتر از روی تو، ریخته در کوی تو در هوس بوی تو، شهری خونین جگر چند ز آهوی چین، دم زنی ای هم نشین چشم سیاهش ببین، روز فروغی نگر