فروغی بسطامی (غزلیات)/هر کس که دید روی تو آهی ز جان کشید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (هر کس که دید روی تو آهی ز جان کشید) از فروغی بسطامی |
' |
هر کس که دید روی تو آهی ز جان کشید هر دل که شد اسیر تو دست از جهان کشید هر خون که ریختی تو به محشر نشد حساب پنداشتم حساب تو را میتوان کشید دیشب به یاد قد تو از دل کشیدهام آهی که انتقام من از آسمان کشید آن را که چرخ داد به کف سر خط امان خود را به زیر سایه پیر مغان کشید یک بارگی خصومت عشاق و بوالهوس برخاست از میانه چو تیغ از میان کشید ابروی او که مایهی چندین گشایش است منت خدای را که به قتلم کمان کشید مسکین کسی که داد ز کف آستین تو مسکینتر آن که پای از آن آستان کشید این است اگر تطاول گلچین و باغبان باید قدم فروغی از این گلستان کشید