فروغی بسطامی (غزلیات)/همه جا تیر تو بر سینهی ما میآید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (همه جا تیر تو بر سینهی ما میآید) از فروغی بسطامی |
' |
همه جا تیر تو بر سینهی ما میآید جان به قربان خدنگ که به جا میآید جوی خون میرود از چشمهی چشمم بر خاک بر سرم بین که ز دست تو چهها میآید گر دل از سنگ جفای تو ننالد چه کند شیشه هنگام شکستن به صدا میآید صف عشاق به یک چشم زدن بر هم زد یارب این صف زده مژگان ز کجا میآید سخت شد بر دل من کار به حدی در عشق که به سر وقت من آن سست وفا میآید من ز خود میروم و یار قدح میبخشد تشنه جان میدهد و آب بقا میآید همه اخوان صفا بر سر وجدند مگر صنم ماست که از روی صفا میآید میرسد جلوهگر آن سرو خرامان ای دل مستعد باش که توفان بلا میآید مگر اندیشهام از روی خطا رفت که باز ترک سر مست من از راه خطا میآید جمعی افتاده به هر گوشه پریشان حالند مگر از سنبل او باد صبا میآید از سر ریختن خون فروغی مگذر چون به میدان تو در عین رضا میآید