فروغی بسطامی (غزلیات)/هر که را کار بدان چشم دل آزار بود
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (هر که را کار بدان چشم دل آزار بود) از فروغی بسطامی |
' |
هر که را کار بدان چشم دل آزار بود عجبی نیست گرش کشته شدن کار بود شاهد ار میطلبی بر سر این کار ز من نظم دربار شهنشاه جهاندار بود من قوی پنجه و چشم تو ز بیماران است کس شنیدهست قوی کشتهی بیمار بود دانی از بهر چه شب تا به سحر بیدارم چشم عاشق همه شب باید بیدار بود من به جز چشم سیه مست تو کم تر دیدم ترک مستی که پی مردم هشیار بود کرده تا چشم تو از غمزه اسیرم گفتم شیرگیری صف آهوی تاتار بود کی کند در همه عمرش هوس آزادی آن که در حلقهی زلف تو گرفتار کند گر تو صیاد دل اهل محبت باشی دام البته به از دامن گلزار بود تو به هر جا که روی سنبل پر چین بر دوش خاک مشکین شود و مشک به خروار بود زین تطاول که دل از طرهی طرار تو دید گر بدادش برسد شاه سزاوار بود دادگر خسرو بخشنده ملک ناصردین کافتاب فلکش حاجب دربار بود گر نه منظور فروغی به حقیقت شاه است پس چرا خاطر او مشرق انوار بود