فروغی بسطامی (غزلیات)/نرخ یک بوسه گر آن لعل به صدجان میکرد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (نرخ یک بوسه گر آن لعل به صدجان میکرد) از فروغی بسطامی |
' |
نرخ یک بوسه گر آن لعل به صدجان میکرد مشتری فکر خریداریاش آسان میکرد تلخ کام از لب شیرین بتی جان دادم که به یک خنده جهان را شکرستان میکرد همه جعمیت عشاق پریشان میشد چون صبا شرحی از آن زلف پریشان میکرد کوی دل ها همه از شوق به سر میغلطید چون خم طره او دست به چوگان میکرد گر زلیخا رخ زیبای تو میدید به خواب یوسفش را همهی عمر به زندان میکرد خضر اگر لعل روان بخش تو را میبوسید خاک حسرت به سر چشمهی حیوان میکرد شب که از خط تو یک نکته بیان میکردم تا سحر مشک ختا باد به دامان میکرد با خیال خط و خال تو دل مشتاقان مشک در دامن و عنبر به گریبان میکرد کرد با جان فروغی رخ تابندهی دوست با کتان آن چه فروغ مه تابان میکرد