فروغی بسطامی (غزلیات)/ای خوشا رندی که رو در ساحت میخانه کرد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (ای خوشا رندی که رو در ساحت میخانه کرد) از فروغی بسطامی |
' |
ای خوشا رندی که رو در ساحت میخانه کرد چارهی دور فلک از گردش پیمانه کرد سال ها کردم به صافی خدمت میخانه را تا می صاف محبت در وجودم خانه کرد دانهی تسبیح ما را حالتی هرگز نداد بعد از این در پای خم، انگور باید دانه کرد نازم آن چشم سیه کز یک نگاه آشنا مردم آگاه را از خویشتن بیگانه کرد چشمهی خورشید رویش چشم را بی تاب ساخت حلقهی زنجیر مویش عقل را دیوانه کرد من که در افسون گری افسانهام در روزگار نرگس افسون گر ساقی مرا افسانه کرد دامن آن گنج شادی را نیاوردم به دست سیل غم بیهوده یکسر خانهای ویرانه کرد سر حق را بر سر دار فنا کرد آشکار در طلب منصور الحق همت مردانه کرد آن چه با جان فروغی کرد حسن روی دوست کی فروغی شمع با آتش به جان پروانه کرد