فروغی بسطامی (غزلیات)/این چه تابی است که آن حلقهی گیسو دارد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (این چه تابی است که آن حلقهی گیسو دارد) از فروغی بسطامی |
' |
این چه تابی است که آن حلقهی گیسو دارد که دل هر دو جهان بسته یک مو دارد نقد یک بوسه به صد جان گران مایه نداد داد از این سنگ که لعلش به ترازو دارد اهل بینش همه در جلوهی او حیرانند این چه معنی است که آن صورت نیکو دارد مگر از دیدن او دیده بپوشد ورنه کی کسی طاقت نظاره آن رو دارد پس چرا میرمد از حلقهی صاحب نظران گر نه آن چشم سیه شیوهی آهو دارد یک مسلمان ز در کعبه نیامد بیرون بنده دیر مغان ابش که هندو دارد تاج داران همه خاک در آن درویشند که به سر خاکی از آن خاک سر کو دارد من و اندیشه ز بسیاری دشمن حاشا دست موسی چه غم از لشگر جادو دارد من و از کوی تو رفتن به سلامت، هیهات که سر راه مرا عشق ز هر سو دارد مگرش دست به چین سر زلف تو رسید که دم باد سحر نافهی خوش بو دارد آه من دامن آن ماه فروغی نگرفت زان که یک شهر هواخواه و دعاگو دارد