مثنوی معنوی/مضطرب شدن فقیر نذر کرده بکندن امرود از درخت و گوشمال حق رسیدن بی مهلت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر سوم مثنوی (مضطرب شدن فقیر نذر کرده بکندن امرود از درخت و گوشمال حق رسیدن بی مهلت) از مولوی |
' |
پنج روز آن باد امرودی نریخت ز آتش جوعش صبوری میگریخت بر سر شاخی مرودی چند دید باز صبری کرد و خود را وا کشید باد آمد شاخ را سر زیر کرد طبع را بر خوردن آن چیر کرد جوع و ضعف و قوت جذب و قضا کرد زاهد را ز نذرش بیوفا چونک از امرودبن میوه سکست گشت اندر نذر وعهد خویش سست هم درآن دم گوشمال حق رسید چشم او بگشاد و گوش او کشید