فروغی بسطامی (غزلیات)/پیشتر زآن که مهی جلوه در این محفل داشت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (پیشتر زآن که مهی جلوه در این محفل داشت) از فروغی بسطامی |
' |
پیشتر زآن که مهی جلوه در این محفل داشت مهرهی مهر تو در حقهی دل منزل داشت من همین از نظر افتاده چشمت بودم ور نه صد مساله با مردم صاحب دل داشت دوش با سرو حدیث غم خود میگفتم کاو هم از قد تو خون در دل و پا در گل داشت خون بهای دلم از چشم تو نتوانم خواست که به یک غمزهی دو صد غرقه به خون بسمل داشت هر تنی در طلبت لایق جان دادن نیست نیک بخت آن که تن پاک و دل قابل داشت خال هندوی تو بر آتش عارض شب و روز پی احضار دل سوختگان فلفل داشت در ره عشق مرا حسرت مقتولی کشت که نگاهی گه کشتن به رخ قاتل داشت ساخت فارغ ز غم رفته و آینده مرا وه که ساقی خبر از ماضی و مستقبل داشت با همه ناخوشی عشق فروغی خوش بود شادکام آن که غم روی ترا حاصل داشت