فروغی بسطامی (غزلیات)/گر نه آن ترک سیه چشم سر یغما داشت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (گر نه آن ترک سیه چشم سر یغما داشت) از فروغی بسطامی |
' |
گر نه آن ترک سیه چشم سر یغما داشت مژه را بهر چه صف در صف جا بر جا داشت تلخ کامی مرا دید و ترش روی نشست آن که صد تنگ شکر در لب شکرخا داشت جانم آمد به لب از حسرت شیرین دهنی که در احیای دل مرده دم عیسی داشت شاهدی تشنه لبم کشت که از غایت لطف چشمهی آب بقا در لب جان بخشا داشت بخت بدبین که ز اندوه کسی جان دادم کز پی کاهش غم روی نشاط افزا داشت دل دیوانه از آن کوی به حسرت میرفت ولی از سنبل او سلسلهها برپا داشت وقت کشتن نظری جانب قاتل کردند تیغ بر گردن عشاق چه منتها داشت کاش بر حسن خود آن ماه نظر بگشاید تا بداند که چرا عشق مرا شیدا داشت دوش از وجد فروغی به کلیسا میگفت که مرا جلوهی ترسابچهای ترسا داشت