فروغی بسطامی (غزلیات)/ما و هوس شاهد و می تا نفسی هست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (ما و هوس شاهد و می تا نفسی هست) از فروغی بسطامی |
' |
ما و هوس شاهد و می تا نفسی هست کی خوشتر از این در همه عالم هوسی هست ای خواجه بهش باش که با آن لب مینوش گر باده به اندازه ننوشی عسسی هست گر مرد رهی با خبر از نالهی دل باش زیرا که به هر قافله بانگ جرسی هست یا قافله سالار ره کعبه ندانست یا آن که به صحرای طلب بار بسی هست تنها نه همین اسب من اول قدم افتاد کافتاده در این بادیه هر سو فرسی هست خواهی که دلت نشکند از سنگ مکافات مشکن دل کس را که در این خانه کسی هست از دیدهی دلسوختگان چهره مپوشان ای آینه هشدار که صاحب نفسی هست تا داد مرا از تو ستمگر نگرفتند کس هیچ ندانست که فریادرسی هست مرغ دلم از باغ به تنگ است فروغی تا حلقهی دامی و شکاف قفسی هست