فروغی بسطامی (غزلیات)/تا حلقهی زنجیر دل آن زلف دراز است
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (تا حلقهی زنجیر دل آن زلف دراز است) از فروغی بسطامی |
' |
تا حلقهی زنجیر دل آن زلف دراز است درهای جنون بر من سودازده باز است شور دل فرهاد شکر خندهی شیرین تاج سر محمود و کف پای ایاز است چشمی که تویی شاهد او محو تماشا جایی که تویی قبلهی او گرم نماز است زان عمر من و زلف تو کوتاه و بلند است زیرا که به هر ورطه نشیب است و فراز است صیدی که به چنگ تو نیفتاد چه داند حال دل آن صعوه که در چنگل باز است گر خشم کند لعبت منظور وگر ناز صاحب نظر آن است که در عین نیاز است سوز دل عشاق ز پروانه بپرسید کز شمع فروزنده مهیای گداز است تشویش جزا با همه تقصیر نداریم چون خواجهی بخشندهی ما بندهنواز است نازنده درآمد ز در آن شوخ فروغی هنگام نیاز من و هنگامهی ناز است