فروغی بسطامی (غزلیات)/دادیم به یک جلوهی رویت دل و دین را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (دادیم به یک جلوهی رویت دل و دین را) از فروغی بسطامی |
' |
دادیم به یک جلوهی رویت دل و دین را تسلیم تو کردیم هم آن را و هم این را من سر نخواهم شدن از وصل تو آری لب تشنه قناعت نکند ماء معین را میدید اگر لعل تو را چشم سلیمان میداد در اول نظر از دست نگین را بر خاک رهی تا ننشینی همهی عمر واقف نشوی حال من خاک نشین را بر زخم دلم تازه فشاند نمکی عشق وقتی که گشایی لب لعل نمکین را گر چین سر زلف تو مشاطه گشاید عطار به یک جو نخرد نافهی چین را هر بوالهوسی تا نکند دعوی مهرت ای کاش بر آری زکمر خنجر کین را در دایرهی تاجوران راه ندارد هر سر که به پای تو نسایید جبین را چون باز شود پنجهی شاهین محبت درهم شکند شه پر جبریل امین را روزی که کند دوست قبولم به غلامی آن روز کنم خواجگی روی زمین را گر ساکن آن کوی شود جان فروغی بیرون کند از سر هوس خلد برین را