فروغی بسطامی (غزلیات)/گر به تیغت میزند گردن بنه تسلیم را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (گر به تیغت میزند گردن بنه تسلیم را) از فروغی بسطامی |
' |
گر به تیغت میزند گردن بنه تسلیم را که آتش نمرود گلشن گشت ابراهیم را یا مرو در پیش رویش یا چو رفتی سجده کن کان خم ابروی واجب کرده این تعظیم را گو به هم آمیزش قدر دهانش را ببین آن که گفتا با الف الفت نباشد میم را کیست دانی بهرهمند از سینهی سیمین بران آن که در چشمش تفاوت نیست سنگ و سیم را نه مرا امید فردوس است نه بیم جحیم یا او نگذاشت در خاطر امید و بیم را آن که بر بندد کمر در خدمت پیر مغان مینیارد در نظر سلطان هفت اقلیم را خواجه گر خونم بریزد جای چندین منت است بندهی شاکر شکایت کی کند تقسیم را غیر دلبندی فروغی دست نقاش قضا هیچ تعلیمی نداد آن زلف پر تعلیم را