شیخ بهائی (غزلیات)/یک گل ز باغ دوست، کسی بو نمیکند
نسخهٔ تاریخ ۱ سپتامبر ۲۰۱۰، ساعت ۱۷:۵۴ توسط otr>Sahimrobot (ربات: بهبود نامها و علایم)
' | شیخ بهایی (غزلیات) (یک گل ز باغ دوست، کسی بو نمیکند) از شیخ بهایی |
' |
یک گل ز باغ دوست، کسی بو نمیکند تا هرچه غیر اوست، به یک سو نمیکند روشن نمیشود ز رمد، چشم سالکی تا از غبار میکده، دارو نمیکند گفتم: ز شیخ صومعه، کارم شود درست گفتند: او به دردکشان خو نمیکند گفتم: روم به میکده، گفتند: پیر ما خوش میکشد پیاله و خوش بو نمیکند رفتم به سوی مدرسه، پیری به طنز گفت: تب را کسی علاج، به طنزو نمیکند آن را که پیر عشق، به ماهی کند تمام در صد هزار سال، ارسطو نمیکند کرد اکتفا به دنیی دون خواجه، کاین عروس هیچ اکتفا، به شوهری او نمیکند آن کو نوید آیهی «لا تقنطوا» شنید گوشی به حرف واعظ پرگو نمیکند زرق و ریاست زهد بهایی، وگرنه او کاری کند که کافر هندو نمیکند