سنایی غزنوی (غزلیات)/زلف چون زنجیر و چون قیر ای پسر
' | سنایی غزنوی (غزلیات) (زلف چون زنجیر و چون قیر ای پسر) از سنایی غزنوی |
' |
زلف چون زنجیر و چون قیر ای پسر یک زمان از دوش برگیر ای پسر زان که تا در بند و زنجیر توایم از در بندیم و زنجیر ای پسر عرصه تا کی کرد خواهی عارضین چون گل بی خار بر خیز ای پسر هر زمان آیی به تیر انداختن هم کمان در دست و هم تیر ای پسر زان که چشم بد بدان عارض رسد زود در ده بانگ تکبیر ای پسر آن لب و دندان و آن شیرین زبان انگبینست و می و شیر ای پسر جست نتواند دل از عشق تو هیچ جست که تواند ز تقدیر ای پسر پای بفشارد سنایی در غمت تا به دست آیی به تدبیر ای پسر