انوری (غزلیات)/یارم تویی به عالم یار دگر ندارم
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۰:۵۶ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | انوری (غزلیات) (یارم تویی به عالم یار دگر ندارم) از انوری |
' |
یارم تویی به عالم یار دگر ندارم تا در تنم بود جان دل از تو برندارم دل برندارم از تو وز دل سخن نگویم زان دل سخن چه گویم کز وی خبر ندارم دارم غم تو دایم با جان و دل برابر زیرا که جز غم تو چیزی دگر ندارم هر ساعتی فریبم دل را به عشوهی تو گویی که عشوهی تو یک یک ز بر ندارم گفتی که صبر بگزین تا کام دل بیابی صبر از چنان جمالی نشگفت اگر ندارم صبرم چگونه باشد از عشق ماهرویی کاندر زمانه کس را زو دوستر ندارم