انوری (غزلیات)/هر غم که ز عشق یار میبینم
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۰:۵۳ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | انوری (غزلیات) (هر غم که ز عشق یار میبینم) از انوری |
' |
هر غم که ز عشق یار میبینم از گردش روزگار میبینم بیداد فلک از آنکه دی بودست امروز یکی هزار میبینم تا شاخ زمانه کی گلی زاید اکنون همه زخم خار میبینم دربند دمی که بیغمی باشم بنگر که چه انتظار میبینم در هر دل دوستی بنامیزد صد دشمن آشکار میبینم آن میبینم که کس نمیبیند آری نه به اختیار میبینم با دست زمانه در جهان حقا گر پای کس استوار میبینم گردون نه شمار با یکی دارد نام همه در شمار میبینم با دهر مساز انوری کاری کین کار نه پایدار میبینم