دیوان شمس/رفتم به کوی خواجه و گفتم که خواجه کو

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۳:۳۶ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (رفتم به کوی خواجه و گفتم که خواجه کو)
از مولوی
'


رفتم به کوی خواجه و گفتم که خواجه کو گفتند خواجه عاشق و مست است و کو به کو گفتم فریضه دارم آخر نشان دهید من دوستدار خواجه‌ام آخر نیم عدو گفتند خواجه عاشق آن باغبان شده‌ست او را به باغ‌ها جو یا بر کنار جو مستان و عاشقان بر دلدار خود روند هر کس که گشت عاشق رو دست از او بشو ماهی که آب دید نپاید به خاکدان عاشق کجا بماند در دور رنگ و بو برف فسرده کو رخ آن آفتاب دید خورشید پاک خوردش اگر هست تو به تو خاصه کسی که عاشق سلطان ما بود سلطان بی‌نظیر وفادار قندخو آن کیمیای بی‌حد و بی‌عد و بی‌قیاس بر هر مسی که برزد زر شد به ارجعوا در خواب شو ز عالم وز شش جهت گریز تا چند گول گردی و آواره سو به سو ناچار می برندت باری به اختیار تا پیش شاه باشدت اعزاز و آبرو گر ز آنک در میانه نبودی سرخری اسرار کشف کردی عیسیت مو به مو بستم ره دهان و گشادم ره نهان رستم به یک قنینه ز سودای گفت و گو