خواجوی کرمانی (غزلیات)/کارم از بی سیمی ار چون زر نباشد گومباش
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (کارم از بی سیمی ار چون زر نباشد گومباش) از خواجوی کرمانی |
' |
کارم از بی سیمی ار چون زر نباشد گومباش بینوایی را نوایی گر نباشد گو مباش لاله را با آن دل پرخون اگر چون غنچهاش قرطهی زنگارگون در بر نباشد گو مباش منکه چون سرو از جهان یکباره آزاد آمدم دامنم چون نرگس ار پر زر نباشد گومباش چون دلم را نور معنی رهنمایی میکند در ره صورت گرم رهبر نباشد گو مباش آنکه سلطان سپهر از نور رایش ذرهئیست سایهی خورشیدش ار بر سر نباشد گومباش وانکه سیر همتش ز ایوان کیوان برترست گر جنابش ز آسمان برتر نباشد گو مباش با فروغ نیر اعظم رواق چرخ را گر شعاع لمعهی اختر نباشد گو مباش چون روانم تازه میگردد ببوی زلف یار گر نسیم نکهت عنبر باشد گو مباش پیش خواجو هر دو عالم کاه برگی بیش نیست ور کسی را این سخن باور نباشد گو مباش