خواجوی کرمانی (غزلیات)/تشنهی غنچه سیراب ترا آب چه سود
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (تشنهی غنچه سیراب ترا آب چه سود) از خواجوی کرمانی |
' |
تشنهی غنچه سیراب ترا آب چه سود مردهی نرگس پر خواب ترا خواب چه سود جان شیرین چو بتلخی بلب آرد فرهاد گر چشانندش از آن پس شکر ناب چه سود چون توئی نور دل دیدهی صاحبنظران شمع بی روی تو در مجلس اصحاب چه سود منکه بی خاک سر کوی تو نتوانم خفت بستر خواب من از قاقم و سنجاب چه سود کام جانم ز لب این لحظه برآور ور نی تشنه در بادیه چون خاک شود آب چه سود دمبدم مردمک دیده دهد جلابم دل چو خون گشت کنون شربت عناب چه سود همچو چشمت چو ز مستی نفسی خالی نیست زاهد صومعه را گوشهی محراب چه سود بی فروغ رخ زیبای تو در زلف سیاه در شب تیره مرا پرتو مهتاب چه سود چون بخنجر ز درت باز نگردد خواجو اینهمه جور جفا با وی ازین باب چه سود