خواجوی کرمانی (غزلیات)/اسیر قید محبت ز جان نیندیشد

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۱۱ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۷:۲۴ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' خواجوی کرمانی (غزلیات) (اسیر قید محبت ز جان نیندیشد)
از خواجوی کرمانی
'


اسیر قید محبت ز جان نیندیشد قتیل ضربت عشق از سنان نیندیشد غریق بحر مودت ز سیل نگریزد حریق آتش مهر از دخان نیندیشد شکار دانه‌ی هستی ز دام سر نکشد مقیم خانه‌ی رندی ز خان نیندیشد ز های و هوی رقیبان چه غم که شبرو عشق ز های و هوی سگ پاسبان نیندیشد گرم تو صید شوی گو حسود جان میده که گرگ چو بره برد از شبان نیندیشد چو گل نقاب برافکند بلبل سحری فغان برآرد و از باغبان نیندیشد ز نوک ناوک چشمت چه غم که در صف عشق کسی سپه شکند کو ز جان نیندیشد ترا که غارت دل می‌کنی چه غم ز کسی که هر که ره زند از کاروان نیندیشد کرا به جان جهان دسترس بود هیهات مگر کسی که ز جان و جهان نیندیشد نسیم باد صبا چون بگل در آویزد ز شور بلبل فریاد خوان نیندیشد چه سست مهر طبیبی که درد خواجو را دوا تواند و زان ناتوان نیندیشد