دیوان شمس/تو جام عشق را بستان و می‌رو

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۳۶ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (تو جام عشق را بستان و می‌رو)
از مولوی
'


تو جام عشق را بستان و می‌رو همان معشوق را می‌دان و می‌رو شرابی باش بی‌خاشاک صورت لطیف و صاف همچون جان و می‌رو یکی دیدار او صد جان به ارزد بده جان و بخر ارزان و می‌رو چو دیدی آن چنان سیمین بری را بده سیم و بنه همیان و می‌رو اگر عالم شود گریان تو را چه نظر کن در مه خندان و می‌رو اگر گویند رزاقی و خالی بگو هستم دو صد چندان و می‌رو کلوخی بر لب خود مال با خلق شکر را گیر در دندان و می‌رو بگو آن مه مرا باقی شما را نه سر خواهیم و نی سامان و می‌رو کیست آن مه خداوند شمس تبریز درآ در ظل آن سلطان و می‌رو