دیوان شمس/اگر چه ما نه خروس و نه ماکیان داریم

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۵۱ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (اگر چه ما نه خروس و نه ماکیان داریم)
از مولوی
'


اگر چه ما نه خروس و نه ماکیان داریم ز بیضه سر کن و بنگر که ما کیان داریم به آفتاب حقایق به هر سحر گوییم تو جمله جانی و ما از تو نیم جان داریم گر از صفات تو نتوان نشان نمود ولی ز بی‌نشانی اوصاف او نشان داریم دل چو شبنم ما را به بحر بازرسان که دم به دم ز غریبی دو صد زیان داریم چو یوسف از کف گرگان دریده پیرهنم ولی ز همت یعقوب پاسبان داریم به دام تو که همه دام‌ها زبون ویند که هر قدم ز قدم دام امتحان داریم ولیک بندگشا هر دم آن کند با ما که مادر و پدر و عم مگر که آن داریم بنوش کردن زهر این چه جرات است مگر ز کان فضل تو تریاق بی‌کران داریم به خرج کردن این نقد عمر مبتشریم ز عمربخش مگر عمر جاودان داریم نگیرد آینه زنگار هیچ اگر گیرد ز عین زنگ بدان روی دیدمان داریم یقین بنشکند آن نردبان وگر شکند ز عین رخنه اشکست نردبان داریم رهین روز چرایی چو شب کند روزی مکان بهل که مکانی ز لامکان داریم بهار حله دریدی ز رشک و زرد شدی اگر بدیش خبر کاین چنین خزان داریم دهان پر است و خموشم که تا بگویی تو کز آن لب شکرینت شکرفشان داریم