خواجوی کرمانی (غزلیات)/بدینسان که از ما جهانی جهانی
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (بدینسان که از ما جهانی جهانی) از خواجوی کرمانی |
' |
بدینسان که از ما جهانی جهانی که با کس نمانی و با کس نمانی تو آن شهریاری و آن شهرهیاری که خسرو نشانی و خسرو نشانی تو آنی که قتلم توانی و دانم که هر دم برآنی که خونم برانی خوشا طرف بستان و دستان مستان می ارغوانی به روی غوانی دل یاغی باغیم باغ و دائم تو در باغ بانی و در باغبانی ندانم کدامی که دامی دلم را ز نسل کیانی که اصل کیانی چو ماهی که ماهیتت کس نداند چه کانی که از لعل گوهر چکانی تو جان و جهانی و جان جهانی تو نور جنانی و حور جنانی سزد کاردوان رخ نهد پیش اسبت اگر باز داری سمند ار دوانی ترا نار پستان به از نار بستان که سیب از ترنجت کند بوستانی تو ترخان و ترخون ز جور تو خواجو دل از خون چو خانی و رخ زر خانی