خواجوی کرمانی (غزلیات)/مستی ز چشم دلکش میگون یار جوی

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۱۱ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۶:۵۴ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' خواجوی کرمانی (غزلیات) (مستی ز چشم دلکش میگون یار جوی)
از خواجوی کرمانی
'


مستی ز چشم دلکش میگون یار جوی وز جام باده کام دل بیقرار جوی اکنون که بانگ بلبل مست از چمن بخاست با دوستان نشین و می خوشگوار جوی گر وصل یار سرو قدت دست می‌دهد چون سرو خوش برآی و لب جوبیار جوی فصل بهار باده گلبوی لاله گون در پای گل ز دست بتی گلعذار جوی از باغ پرس قصه بتخانه‌ی بهار و انفاس عیسوی ز نسیم بهار جوی ای دل مجوی نافه‌ی مشکل ختا ولیک در ناف شب دو سلسله‌ی مشکبار جوی خود را ز نیستی چو کمر در میان مبین یا از میان موی میانان کنار جوی خواهی که در جهان بزنی کوس خسروی در باز ملک کسری و مهر نگار جوی بعد از هزار سال که خاکم شود غبار بوی وفا ز خاک من خاکسار جوی هر دم که بیتو بر لب سرچشمه بگذرم گردد روان ز چشمه‌ی چشمم هزار جوی خواجو اگر چنانکه در این ره شود هلاک خونش ز چشم جادوی خونخوار یار جوی