خواجوی کرمانی (غزلیات)/این همه مستی ما مستی مستی دگرست
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (این همه مستی ما مستی مستی دگرست) از خواجوی کرمانی |
' |
این همه مستی ما مستی مستی دگرست وین همه هستی ما هستی هستی دگرست خیز و بیرون زد و عالم وطنی حاصل کن که برون از دو جهان جای نشستی دگرست گفتم از دست تو سرگشتهی عالم گشتم گفت این سر سبک امروز ز دستی دگرست تا صبا قلب سر زلف تو در چین بشکست هر زمان بر من دلخسته شکستی دگرست کس چو من مست نیفتاد ز خمخانهی عشق گر چه در هر طرف از چشم تو مستی دگرست تا برآمد ز بناگوش تو خورشید جمال هر سر زلف تو خورشید پرستی دگرست چون سپر نفکند از غمزهی خوبان خواجو زانکه آن ناوک دلدوز ز شستی دگرست