دیوان شمس/خداوندا مده آن یار را غم

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۴۳ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (خداوندا مده آن یار را غم)
از مولوی
'


خداوندا مده آن یار را غم مبادا قامت آن سرو را خم تو می دانی که جان باغ ما اوست مبادا سرو جان از باغ ما کم همیشه تازه و سرسبز دارش بر او افشان کرامت‌ها دمادم معظم دارش اندر دین و دنیا به حق حرمت اسمای اعظم وجودش در بنی آدم غریب است بدو صد فخر دارد جان آدم مخلد دار او را همچو جنت که او جنات جنات است مبهم ز رنج اندرون و رنج بیرون معافش دار یا رب و مسلم جهان شاد است وز او صد شکر دارد که عیسی شکرها دارد ز مریم دعاهایی که آن در لب نیاید که بر اجزای روح است آن مقسم مجاب و مستجابش کن پی او که تو داناتری والله اعلم