دیوان شمس/تا عاشق آن یارم بی‌کارم و بر کارم

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۳۰ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (تا عاشق آن یارم بی‌کارم و بر کارم)
از مولوی
'


تا عاشق آن یارم بی‌کارم و بر کارم سرگشته و پابرجا ماننده پرگارم ماننده مریخی با ماه و فلک خشمم وز چرخ کله زرین در ننگم و در عارم گر خویش منی یارا می بین که چه بی‌خویشم ز اسرار چه می پرسی چون شهره و اظهارم جز خون دل عاشق آن شیر نیاشامد من زاده آن شیرم دلجویم و خون خوارم رنجورم و می دانی هم فاتحه می خوانی ای دوست نمی‌بینی کز فاتحه بیمارم حلاج اشارت گو از خلق به دار آمد وز تندی اسرارم حلاج زند دارم اقرار مکن خواجه من با تو نمی‌گویم من مرده نمی‌شویم من خاره نمی‌خارم ای منکر مخدومی شمس الحق تبریزی ز اقرار چو تو کوری بیزارم و بیزارم